loading...

آئین مستان

متن سینه زنی واحد علی اصغر,سینه زنی واحد علی اصغر,علی اصغر,,متن مداحی علی اصغر,مداحی علی اصغر,متن سینه زنی شب هفتم محرم,سینه زنی شب هفتم محرم,سینه زنی هفتم محرم

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2232 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1745 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1292 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 695 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 606 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6709 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2843 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3810 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3240 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3568 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4140 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5892 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4370 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4181 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 536 زمان : نظرات (0)

کشتی شکست خوردۀ طوفان کربلا

در خاک و خون تپیده به میدانِ کربلا

گر چشم روزگار بر او زار می گریست

خون می گذشت از سر ایوانِ کربلا

قربونِ بچه های تشنه ت آقا ..

نگرفت دستِ دهر گلابی به غیر اشک

زان گل که شد شکوفه به بستانِ کربلا

از آب هم مضایقه کردند کوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو دد همه سیراب و می مکید

خیلی اینو شنیدی ، گفت غصه اینه حیووناشون سیراب بودن .. اما بچه هایِ فاطمه همه تشنه بودن .. هی نگاه می کرد می گفت بابا تشنمه .. یکی می گفت عمو عباس ، ببین علی اصغر داره بال بال می زنه ..

بودند دیو دد همه سیراب و می مکید

خاتم زِ قحط آب سلیمان کربلا

آه از دمی که لشکر اعدا نکرد شرم

کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا

خدا نیاره یه مادر بچه ش گریه کنه، به در و دیوار می زنه یه جور آرومش کنه .. این بچه رو همه دست به دست می گردوندن می گفتن آرومش می کنیم .. رباب بی تاب علی اصغرِ .. همه نگرانیا برا علی اصغرِ ..

تو خیمه ها غوغاییِ همه به فکر آبن ..

بگم ؟ بلدی داد بزنی یا نه؟ گفت هر چی تو این عالم مردونه ش خوبه، اما گریه برای حسین و بچه هاش زنونه ش خوبه .. امشب خواهرا و مادرا حرف منو بهتر می گیرن ..

تو خیمه ها غوغاییِ همه به فکر آبن ..

تموم زنها اومدن ، تو خیمه ی ربابن ..

رقیه نازش می کنه ، بخواب گلِ بهارم

داداش کوچولو آب می خوای از چشام آب میارم

من امشب برا مادرا می خوام روضه بخونم .. بچه وقتی گریه می کنه تا دستتو جلو میاری با پنجه های کوچولوش انگشتتئ می گیره .. گفت عمه نگاه کن دیگه دستش توان نداره .. این لبا مثه ماهی فقط به هم می خوره .. (چه خبرته؟ امشب یه جور دیگه اومدی .. چرا داد می زنی؟ بگو دادم برا اینه مگه یه شیرخواره چه گناهی داره؟) با اجازه ی امام زمان روضه بخونم ... بسم الله .. اگه ببینی تو یه جمعی یه پیرمرد رو بزنه روشو زمین بزنن چکار می کنی؟ .. اگه یکی روی باباتُ نگیره روشو زمین بزنه چکار می کنی؟! .. حسینیا خبر دارید؟ آقای من و شما بچه رو آورد وسط میدان .. بچه ی شش ماهه نمی تونه گردن بگیره ..

فرمود اگه به این بچه آب بدین می میره آب هم ندید می میره .. ابی عبدالله فرمود می خواین خودتون بگیرید ببرید سیرابش کنید بیارید .. (می دونین چکار کردن؟) رو حسینُ زمین انداختن .. یه وقت نانجیب یه نگاه کرد گفت حرمله! بله امیر ؛ چرا بیکار ایستادی؟ گفت چه کنم امیر؟ پدرو بزنم یا پسر؟ ..

گفت اگه پسرُ بزنی ، پدر خودش می میره .. (بعضیا ساکتن؟ می خوای روضه بخونم؟) همچین که بچه رو رو دست گرفته بود ، هنوز حرفش تموم نشده بود یه وقت حسین نگاه کرد دید این بچه داره می لرزه ... تیر سه شعبه ..

لالایی بهارم ، که رنگِ خزون داری

بمیرم برا تو ، رو لبهات نشون داری

چی میشه یه کم طاقت بیاری

چرا جون نداری چرا خشکی و سردی

توی این شلوغی چرا ساکت و سردی

می دونم تو میری که برنگردی ..

دعا خونده مادر ، که بارون بباره

چقدر گریه کردم ، عمو آب بیاره

دعاهام قبول شد ، داره تیر می باره

یه مشک اومد اما شده پاره پاره

لالایی گل من ، نه شیری به جونم

نه اشکی که مادر رو لبهات بشونم

می دونم تو رو میدم از دست

لالایی امیدم ، که بعد تو بیچارم

تورو دست این خاک با صد گریه می سپارم

حالا که تو رفتی من می بارم

بابات رو که کشتن ، دیگه آب شد آزاد

برام آب آوردن ، لبات یادم افتاد

برای یه مادر همین قتلِ صبرِ

غم اعظم امروز غم نبش قبرِ

ابی عبدالله اومد پشت خیمه ها (خدا نیاره یه بابا خودش با دست خودش قبر بچه شو بکنه) خودش یه قبریُ کند . بچه رو اومد تو قبر بذاره شنید یکی میگه مهلاً مهلاً .. برگشت دید ربابه .. آقا اجازه بده یه بار دیگه بچه مو ببینم .. بچه شو پشت خیمه ها دفن کرد .. اما غروب عاشورا وقتی به خیمه ها حمله کردند ، گفتن هر کی قاتل هر کیه ، سرشُ بیاره جایزه بگیره .. یه وقت دیدن حرمله اومد پشت خیمه ها .. یه نیزه زمین می زنه .. عاقبت یه وقت دیدن یکی صدا میزنه وای رباب ... دیدن یه بدن شیرخواره ... حسین ...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 796 زمان : نظرات (0)

آی بی ابر آسمان باغ پیمبر تشنه است

خیمه گاهِ سادۀ اولاد حیدر تشنه است

 غریب حسین! تشنه حسین ! مظلوم حسین !

امشب چی بگیم؟!

امشب حرم آل علی آب ندارد ..

علی خواب ندارد ..

از سوز عطش قلب حرم تاب ندارد ..

علی خواب ندارد ..

آبشُ از شرم و بر سر خاک کن آه ای فرات!

هستی و ذُریۀ ساقی کوثر تشنه است

خوب میجنگد ولی چشمش سیاهی می رود

خوب میجنگد ولی پیداست «اکبر» تشنه است

برگشت پیش پدر، صدا زد : یَا أَبَت الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِید أَجْهَدَنِی .. بابا تشنگی منو کُشت! آقا یک نگاهی کرد، پسرم از کجا برات آب بیاورم؟! شبِ بستنِ آبِ ..

بودند دیو و دد ، همه سیراب و میمکید

خاتم زِ قحطِ آب سلیمانِ کربلا !

مظلوم حسین .. غریب حسین .. تشنه حسین .. عریان حسین .. بی سر حسین ..

می وزد در دشت گاهی هم صدای هِق هِقی

کُنج خیمه مادری با دیده ی تر تشنه است

مادرت شیر نداره، خیمه ها آب نداره، علی جونم! علی جونم! من این حرفُ نمیفهمم از قدیمی ها شنیدم ، میگن فقط مادرها میفهمن. وقتی شیر به سینۀ بی شیرِ مادر میاد ولی بچه نباشه یعنی چی؟! همش دنبال بچه ش میگرده، علی کجایی؟ آب آزاد شده، ما نمیفهمیم چی میگن!!

اگر گهواره ها پس داده بودند

دلش خوش بود با طفل خیالی ..

کجایی؟! مادر کجایی؟!

آخرِ مجلس شبی دیدم تمام روضه ها

پای این یک روضه می گریند: اصغر تشنه است

تو تشنه و من ، با حال خراب

عمو نیومده ، تو خیمه سراب

خبری از سقا نشد قلبمو آرامش بدم

یه ذره آب پیدا نشد شش ماهمُ آبش بدم

لالا لا لا  ..

یکم دیگه دووم بیار

یکم دیگه دندون رویِ جیگر بذار

مَشکُ یکی برده که برمیگرده زود

وقتی میرفت همش به فکر خیمه بود

نده با اشک زندگیمُ به باد

آب میرسه اگه خدا بخواد

عمو رسید کنارِ علقمه صدای تکبیرش میاد

 لالایی ..  عموش رفته آب بیاره ..

 

مادرش یه لحظه دیگه ناامید شد ، مطمئن شد عمو دیگه نمیاد، لحنش عوض شد

لالایی ..

الهی بارون بباره ..

تو تشنه و من ، با حال خراب

عمو نیومده ، تو خیمه سراب

خبری از سقا نشد قلبمو آرامش بدم

یه ذره آب پیدا نشد شش ماهمُ آبش بدم

مادر ، لالایی ..

گلم ، لالایی ..

عمرم ، لالایی ..

قاتلِ پدرت ، عطشِ گلوته

ماهُ میبینی؟ شبیه عموته

عمو به ما قول داده که آخر میاد با دست پُر

تا عموتو داری بخواب آروم دیگه غصه نخور

مادر ، لالایی ..

گلم ، لالایی ..

عمرم ، لالایی ..

سبط ابن جوزی نوشته در تذکرة الخواص :‌ فَالتَفَتَ الحُسَینُ ، یه وقت برگشت سمت خیمه هاش .. فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ یَبكی عَطَشاً، دید بچه ش داره از تشنگی گریه می کنه .. فأخذه على یده ، بچه رو روی دست بلند کرد صدا زد :  یا قَومِ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ .. اگر به من رحم نمی کنید به این بچه رحم کنید! ولی اینها رحم نمی کنند ..

بمیرم برای شرمندگیت آقا! کربلا یه نفر شرمنده نشد!! اون یک نفر رو قربونش برم وقتی تیر به مشکش زدند ، شرم و حیا تمام وجودِ مبارکش را در برگرفت .. آخه راوی میگه فَوَقَفَ العَبّاسُ مُتَحَیِراً .. وقتی تیر به مشکش زدند همینجوری ایستاد ، نمی دونست چه کار کنه؟! ..

اما یک نفر دیگم کربلا شرمنده شد ، فَبَینَا هُوَ یُخَاطِبُهُم .. هنوز کلامش به آخر نرسیده بود یک وقت بچه شروع کرد به دست و پا زدن .. به علی نگاه کرد ، سیمای علی اصغر برای حسین بن علی بهشت برین بود ، فردوس بود .. یه دفعه دید علی داره دست و پا میزنه .. آیه تفسیر شد جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَار ..

شیوۀ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَار داشت

دید از باغِ بهشتش رود خون جاری شده

افتاده سرت ، رو دست پدر

قامتشُ ببین ، شکسته پدر

تازه میخواس واسه اینا از خنده های تو بگه

از آرزوهاش برای قدّ و بالای تو بگه

وقتی به بچه ش تیر زدند ، آقا شروع کرد های های گریه کردن .. اینجا به گلوی نازنینِ فرزندش سه شعبه زدند!! (فرق یک شعبه و سه شعبه را که می فهمی؟!) تیر معمولی همان نقطه رو میزنه ، اما تیر سه شعبه مثلِ شمشیر پاره می کنه .. این سه شعبه ها قدیمی ها میگن سه تا بود کربلا!! یکی سهم علی اصغر شد ، یه سه شعبه سهم عباس شد ، یه سه شعبه ای موند ، یک آقایی بود وسط قتلگاه  تنها شد ، زخمی شد ، بدن مبارکش مثل خارپشت پر از تیغ و نیزه و تیر بود ..

 پیراهنُ بالا زد ، خون پیشانی رو پاک کنه .. صلی الله علیک یا مظلوم یا حسین .. این سینه ی مبارک سفیدی ش نمایان شد .. یه تیری آمد ، مسموم بود ، آغشته به سم بود!! این تیر به سینۀ اباعبدالله اصابت کرد ..

 آه .. آه .. پسر فاطمه چه کرد؟ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ .. سر به آسمان بلند کرد ، انقدر محکم سه شعبه زده شده بود از راه نزدیک .. سه شعبه از پشت بیرون آمده بود .. پَرِ تیر در سینۀ مبارکش ، دست برد به کمر از پشت گرفت تیر رو بیرون کشید ... مادرت ناله میزد! ..

  وقتی دست برد این تیر رو کشید ، مثل ناودان خون فواره کرد .. از رویِ اسب به زمین افتاد .. عرش خدا به زمین خورد ..

منو با خودت ، کجا میبری؟

داری چه دلی از ، خدا میبری؟

دیدی که با لبهای تشنه ، شد شهادت قسمتت

دیدی رسوند آخر تو رو این گریه‌ها به حاجتت

زینب چقدر شرمنده شد، ای وای!! بچه رو از دستِ رباب گرفت داد دستِ ابی عبدالله.. بدن خونیِ علی رو گرفت ، رباب، این هم پسرت ..!!

شعیب و صالح و یحیی تو را گریستند

چقدر گریه کنِ کهنه کار داری حسین

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 444 زمان : نظرات (0)

ای جلوه جلی حسین
علی منجلی حسین
عموی حجت ابن حسن
ای آخرین علی حسین
باب الحوائج علی اصغر
تو یک تنه برای حسین بودی یه لشکر
تویی و دستای عموت شفیع محشر
ای عزادار داغت خدا
یا غریب بن غریب بن غریب
آخرین جام قالو بلا
یا حبیب بن حبیب بن حبیب
ای چشمه زلال علی
کوچک ترین نهال علی
شش ماهه ای و پیر همه
عالیجناب آل علی
خورشید ارباب ماه ربابی
مثل تمام سلسله ات عالیجنابی
در عاشقی پای حسین فصل الختامی
دست خالی نرفت از درت
هر که بسته به نگاه تو امید
داغ تو داغ آل عبا
یا شهید بن شهید بن شهید

یا علی بن حسین بن علی
قنداقه تو مثل صدف
داده به شأن شیعه شرف
نقش نگینِ تو شرفِ
نوادگان شاه نجف
تمثال مولا همنام حیدر
عصارة ولایت زهرای اطهر
از این همه قدر و شکوه الله اکبر

باب الحوائج علی اصغر

تو یک تنه برای حسین بودی یه لشکر
بر در و بین دربار تو
ما فقیریم و غلامیم و کنیز
ما گرفتار شش گوشه ایم
یا عزیز بن عزیز بن عزیز

یا علی بن حسین بن علی


خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 389 زمان : نظرات (0)

این که گلوی بچم شده نشونه

 به حرف آسونه

حال منو مادر رو خدا میدونه

 به حرف آسونه

حس منو آه من نمیرسونه

 به حرف آسونه

داغ منو محال کسی بتونه

 به حرف آسونه

وقت پر زدنش بود، وقت مرد شدنش بود

قبرش قد قدش بود، قنداقش کفنش بود

پیش آقام رو سفیدم که حالا ام شهیدم

ولی بمیرم از این که گریه مَردمو دیدم

این که سر هه نوزاد بره یه نوزاد

 به حرف آسونه

هی رو زمین میوفه سر رو نیزه

 به حرف آسونه

ازسر نیزه کوچیک تره رو نیزه

 به حرف آسونه

سنگ بخوره گل پرپر رو نیزه

به حرف آسونه

هم آغوش بابا رفت، تا آغوش خدا رفت

هیشکی نیست بگه حالا اون گهواره کجا رفت

نیزۀ خونیشو دیدم، خون پیشونیشو دیدم

ولی مُردم برا باباش که پریشونیشو دیدم

این که تنش کجا موند ندونه مادر

 به حرف آسونه

زخم لبای خشکش آخر نشد تر

 به حرف آسونه

جایزه بگیر قاتل برای این سر

به حرف آسونه

دعوا بشه کی کشتش میونه لشکر

به حرف آسونه

داغش آب سوزونده، مرگ ما رو رسونده

از بچم به جز این سر چیزی باقی نمونده

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 495 زمان : نظرات (0)

مولانا علی اصغر......

تو مهر سرخ طومار حسینی

تو با خون گلو یار حسینی

مدال شانۀ فرزند زهرا

علم در بین انصار حسینی

دو عالم به قربانت، دخیلم به دستانت

فدای غلامانت، فدای شهیدانت

چه آقایی، چه مولایی

 چه دلداری، چه سرداری

مولانا علی اصغر......

تو مهر عهد و پیمان حسینی

تو روی دست قرآن حسینی

تلزی نه تبسم کن ببینم

که تو فتح نمایان حسینی

به روحم شرف دادی، به جانم هدف دادی

به قلبم شعف دادی، برات نجف دادی

چه طوفانی، چه بارانی

چه دستانی، چه دامانی

مولانا علی اصغر.......

سلام الله بر خون گلویت

که خون را آبرو دادی ز رویت

عروجت از شهادت تا خدا بود

رسیدی عاقبت بر آرزویت

من از درک مقام تو ناتوانم

مقامات بلندت را نمیدانم

به قربان جلال تو عزیزانم

به عشق تو به دنبال شهیدانم

من از خیل مریدانم

شده وقت سر و جانم

مولانا علی اصغر........

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1141 زمان : نظرات (0)

سر روی نی میرفت و در صحرا بدن جا ماند

شاید که غغارت شد قمات و بی کفن جا ماند

گهواره در بازار کوفه چوب قیمت خورد

جسم لطیف صاحبش دور از وطن جا ماند

نوزاد مظلومی که نبش قبر شد آخر

حتی به دور از جسم هفتاد و دو تن جا ماند

میگشت زین العابدین در خاک ها میگفت

ای وای علی اصغر من جان من جا ماند

پیدا شد و قبر شریفش سر اسراء شد

تا روز محشر خواب در آغوش بابا شد

از بین دار الحرب راس اکبر آوردند

بعد از سر اکبر رئوس دیگر آوردند

بر نیزه سر ها شمردند و یکی کم بود

گشتند و از سر همان سر ، سر درآوردند

بر پشت خیمه نیزه ها در خاک رفت، آنگاه

از زیر تل خاک جسم اصغر آوردند

سر را به خنجر نه که با ضربه جدا کردند

آنگاه با نیزه به پیش مادر آوردند

سر را به نی بستند و مادر را به پشت سر

 بردند و مادر هی صدا میزد علی اصغر

 

 

تعداد صفحات : 15

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 85
  • تعداد اعضا : 346
  • آی پی امروز : 376
  • آی پی دیروز : 342
  • بازدید امروز : 1,737
  • باردید دیروز : 2,754
  • گوگل امروز : 10
  • گوگل دیروز : 13
  • بازدید هفته : 11,084
  • بازدید ماه : 91,704
  • بازدید سال : 1,301,628
  • بازدید کلی : 19,807,456